یا رَبْ زِ چه این دِلْ به چِنینْ حالْ فِکََندی این قِسمَتْ و تَقْدیرْ بِدینْ حالْ فِکَندی رسوای جهانم بنمودی و در آخر شور و شرر و نار بدین حال فکندی تا چشم گشودم به جهان ، جز تو ندیدم از دولت تو جز غم هجران نخریدم لبریز بشد دل ز غم عشق تو یا رب بشکست دلم ، از تو صدائی نشنیدم این دل نه سزاوار چنین جور و جفا بود پژمرده شد این دل که پر از مهر و صفا بود آخر چه کنم تا به وصالت برسانی دل را که لبالب ز تو امید وفا بــود یا رب نظری کن به من بــــال شکسته بگشای تو این در که به رویم شده بسته امید به لطف و کرم و مهر تو دارم خواهم به وصـــالت برسم با تن خسته تو برتر برترین و و رحمان و رحیمی بخشنده ترین بنــــده نوازی و کریمی یک جرعه ببخشای به لب تشنه وصلت از بــــاده عشقت که جوادی و عظیمی
نابینا به ماه گفت : دوستت دارم . ــ ماه گفت : چه طوری ؟ توکه نمی بینی . ــ گفت : چون نمی بینمت دوستت دارم . ــ ماه گفت : چرا ؟ ــ نابینا گفت : اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم ولی حالا که